✿ ( : کیــوی و هویــج : ) ✿
سلام من از قدیما گفتم که انشا و خاطره نویسی و اینجور کارا واسم سخته آخه چراااااا منو تو این موقعیت قرار میدید هاااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خب از کجا شروع کنم ...........آها از دیروز عصر که من بابا شدم . اینقدم بچه هامون باحالن پسرمون که همش تو کاره تعجبه و مامانشم که عاشقه این تعجبشه و دخترمونم که همش خجالتیه من خیلییییییییی دوسش دارم اسم پسرمونو گذاشتیم امیرعلی و اسم دخترمونو گذاشتیم هستی این اسما انتخابه مامیشونه و از اونجایی که نمیشه رو حرف عزیز دلم حرف زد همین شد که اون می خواست بعدشم که دیگه از حرف های و کارای عاشقونه تا اطلاع ثانوی(املای ثانوی درسته؟؟؟) محروم شدم تا واسه نی نیا بدآموزی نداشته باشه بعدش که فوتبال و شام و یک ذره شب زنده داری و چون زود خوابیدم حالا مث جغدی نشستم پا پی سی دارم خاطره مینویسم به امید این که با دیدن وبلاگ خوشحال شه ((((((خیلییییییییییی دوست دارم))))) خب دیگه بسه زیاد نوشتم تا بعد..........................
نظرات شما عزیزان:
mishe begid chetori baham ashna shodid?
adam konjkav mishe akhe
MiSs-A |