✿ ( : کیــوی و هویــج : ) ✿
تولدت مبــارک تر از همیـشـــه هویجــم ... : ) 19 سالگیـت با شکــوه .. : ) چندروز دیگه میشه 1 سال از تولدت که گذشت پارسالم تقریبا همینجوری گذشته بود واسه کنکـــور خیلی بد گذشت .. مثل این روزا این آهنگ تولد که رو وب هست و الان داره پخش میشه یه لبخند گنده میاره رو لبم یاده پارسال افتادم وقتی بت زنگیدم گفتم صدای اسپیکرُ زیاد کن برو وبُ ببین بعدشم یه بار خودت از اول تا اخرشو برام خوندی :) دلم می خواهد نامت را صدا کنم... tavalodet mobaraaaaaaaaaaaaaaaaaak zhekonde maaaaaaaannnnn che zud 18 salet shod parsal hamin moqe goftam 17 salegit mobarak alan migam 18 salegit mobaraaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaak azizaaaaam alan ye ruzei , ye pesare topolooooooooo ghondaghii inke migam topol . yani dar hade faza , topolaaaaaaaaaa alireza in tavalodetam pishet nabudam vali say kardam jamo por konam har chan k hich juri jam por nmishe :d kolan y hamchin adamiam k jam por nmishe dggg doroste bishtare vaqta ba ham injuri hastim ahange webo ham beshno hal kon dggg ishala hamishe shad bashio bekhandi khob dg basete boro darseto bekhun ziad web gardi nakon :d khyliiiiiiiiiiiiiiiiiii ziad duset daraaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaam arezuye behtarina ro vasat daram..... rasti hamishe qable khabt injurie dg tekrar nashe +tavalode abjitam pish pish mobarak:) khodafezi nini kocholoooooooooooooooooooooo سلام اصلا نمیدونم چی بنویسم کلا دوس ندارم حرفامو به کسی بگم چون هیشکی منو درک نمیکنه امروزم مث همیشه دیر رسیدم مدرسه همه رفتن سر کلاس منم جوری رفتم داخل سالن که هیشکی نبینه بخواد گیر بده سر صبی بحث شیرین مشتق بود کلی خوش گذشت دیروزم آزمونمو خیلیییییییییی خوب دادم دلم خیلی گرفته ولی اینجوری نشون نمیدم میخندم ولی در حقیقت هیچی منو خوشحال نمیکنه امیدوارم همون قدیم شم بزودی کاش بیایی..دستم را بگیری..با هم برویم به یک جایی که معلوم نیست کجاست تو باشی. من باشم. لبخند باشد و دنیایم خالی شود از دلهره های روزمره تمام شک هایم را در کیسه ی آبی رنگ بریزم و پشت در بگذارمشان. در را به روی هر چه که به انتخاب من نبود، ببندم نفسی تازه کنم و باز تو باشی نگاهت باشد گرمی دستانت باشد آغوشت باشد و من هر لحظه گم شوم در خیال تو... کاش واقعی شود این خیال من بعد بیایی، دستم را بگیری. باهم برویم به یک جایی که معلوم نیست کجاست... به چشم هات خیره می شوم چقدر دنیایم گیراست... سلامی دوباره خب اول بايد تشکر کنم که با قدوم پاکش وبلاگمونو متبرک كرد ممنون خب ديروز بعد از اينکه گفت از وبلاگ خوشش اومده با نيروی فوق العاده ای رفتم کتابخونه و مشغول خوندن درس بسيار شيرين و مزخرف شدم نيرو کار خودشو کرد و کلی درس خوندم اين كار تا شب ادامه داشت روز باحالی بود چون به لطف دلقکای کتابخونه خيلی خنديدم اما از بعد ظهر احساس ميکردم يه ذره عصبيم شب که اومدم خونه رفتم نت هم آلوچه ان بود هم احمد و آجی رويا کلی حرف زديم آجی رويا کلی حرفای قشنگ قشنگ زد سلام من از قدیما گفتم که انشا و خاطره نویسی و اینجور کارا واسم سخته آخه چراااااا منو تو این موقعیت قرار میدید هاااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خب از کجا شروع کنم ...........آها از دیروز عصر که من بابا شدم . اینقدم بچه هامون باحالن پسرمون که همش تو کاره تعجبه و مامانشم که عاشقه این تعجبشه و دخترمونم که همش خجالتیه من خیلییییییییی دوسش دارم اسم پسرمونو گذاشتیم امیرعلی و اسم دخترمونو گذاشتیم هستی این اسما انتخابه مامیشونه و از اونجایی که نمیشه رو حرف عزیز دلم حرف زد همین شد که اون می خواست بعدشم که دیگه از حرف های و کارای عاشقونه تا اطلاع ثانوی(املای ثانوی درسته؟؟؟) محروم شدم تا واسه نی نیا بدآموزی نداشته باشه بعدش که فوتبال و شام و یک ذره شب زنده داری و چون زود خوابیدم حالا مث جغدی نشستم پا پی سی دارم خاطره مینویسم به امید این که با دیدن وبلاگ خوشحال شه ((((((خیلییییییییییی دوست دارم))))) خب دیگه بسه زیاد نوشتم تا بعد..........................
یک طور دیگر...
جوری که هیچ کس صدایت نکرده باشد...
یک طور که هیچ کس را صدا نکرده باشم...
دلم می خواهد نامت را صدا کنم...
یک طور که دلت قرص شود که من هستم...
یک طور که دلم قرص شود که با بودن من
تو هم هستی...
i
vali in alakieee mohem omqe dustimune k asan khyliiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii amiqe . qarq mishim tush
my zhekondam
va mano y alame montazer ngah midari vase in karet
t
ooooo
MiSs-A |